احتجاج حضرت زهرا عليها السّلام در باره فدك و سخنان آن حضرت هنگام فوت در باره امامت
- از عبد اللَّه بن حسن به اسناد مذكور در متن نقل است كه: وقتى أبو بكر و عمر براى منع حضرت زهرا عليها السّلام از فدك همدست شدند و از آن با خبر شد، مقنعه بر سر كشيده و پارچهاى بر سر انداخته و با چند تن از اطرافيان و زنان قوم خود به سوى مجلس أبو بكر حركت فرمود، و با كمال طمأنينه و آرامش و همچون رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله راه مىرفت، چون وارد مسجد شد أبو بكر با گروهى از جماعت مهاجر و انصار نشسته بودند، پس پردهاى زدند، و آن حضرت در پشت آن پرده جلوس فرمود، سپس آن حضرت آه دردناكى
الاحتجاج-ترجمه جعفرى، ج1، ص: 227
از دل سوزان خود كشيد و همه مجلس به گريه و ناله افتاده و يكپارچه اندوه و عزا شد، سپس آن حضرت اندكى صبر نمود تا مجلس آرام گشت سپس اين گونه سخن آغاز نمود: خداوند جهان را ستايش مىكنم و در برابر احسان و نيكوئيهاى ظاهرى و معنوى او شاكرم، نعمتهاى او همه جهانيان را فرا گرفته و سفره احسان او در همه جا گسترده شده است، خيرات و خوبيهاى پروردگار از شماره و اندازه و احاطه افكار ما خارج است، و سپاسگزارى و تشكّر بر نعمت او موجب دوام و مزيد آن قرار داده شده، و تداوم و تواتر احسان او سبب حمد و ستايش او خواهد بود. و شهادت مىدهم معبودى جز اللَّه نيست و او يكتا و بىشريك است، و البتّه تأويل اين كلمه (شهادت به وحدانيّت) به حقيقت اخلاص مىباشد، و حقيقت توحيد و اخلاص فطرى قلوب و دلها است. و خصوصيّات و تحقيق مقام توحيد به نور تفكّر و ايمان ظاهر خواهد شد، و انديشههاى ما از ادراك ذات او درمانده، و زبان ما از بيان و تقرير اوصافش قاصر، درك حضرت حقّ با چشمهاى ظاهرى محال و ممتنع است. همه موجودات را بىهيچ سابقه و مادّه به مرحله ظهور و هستى آورد، و اشياء را بىسابقه بديل و مثال و شكل و نظير ايجاد و انشاء كرد، و با مشيّت و توانائى كامل خود و بدون در نظر گرفتن نفع و فائدهاى مراتب هستى را تصوير و تنظيم
الاحتجاج-ترجمه جعفرى، ج1، ص: 228
فرمود، و از آن هيچ منظورى جز اظهار قدرت و حكمت و ابراز لطف و محبّت نداشت، او افراد انسان را آفريده و آنان را به سوى طاعت و عبادت و ثواب و اجر جميل دعوت كرده، و از خلاف و عصيان و عقاب و غضب خود تحذير فرمود.
و شهادت مىدهم كه پدرم محمّد بنده و فرستاده خداوند بود، كه او را پيش از بعثت او به مقام رسالت و نبوّت؛ در عالم غيب او را برگزيده است، زيرا مراتب و مقامات اشخاص از روز ازل و از همان عالم غيب معلوم و معيّن گرديده است. و خداوند متعال به عواقب امور و جريان كارها آگاه است، و او به صلاح و فساد و حوادث و پيشآمدهاى روزگار محيط و عالم است. خداوند فرستاده و رسول خود را مبعوث فرمود تا اوامر و احكام و فرامين او در ميان بشر روشن شده، و مردم از محيط جهل و گمراهى و انحراف به شاهراه دانش و معرفت و حقيقت و سعادت رهنمائى شوند، و چون آن حضرت مبعوث گرديد؛ مردم همه متفرّق و متشتّت بوده، و از اصنام و اوثان عبادت و پرستش مىكردند، و از پروردگار متعال و آفريننده تواناى جهان و جهانيان غافل و منحرف بودند، پس به وسيله آن حضرت جهالت و غفلت و نادانى مردم برطرف گرديد، و رسول خدا با كمال حوصله و استقامت در هدايت و نجات دادن افراد كوشش كرده، و آنان را به سوى راه راست و آئين حقّ و محيط نور و هدايت راهنمايى فرمود.
الاحتجاج-ترجمه جعفرى، ج1، ص: 229
سپس خداوند آن رسول گرامى را به سوى خويش خواند و از سر رأفت و اختيار و رغبت و شوق و ايثار آن حضرت را قبض روح فرمود، و محمّد صلّى اللَّه عليه و آله از زحمت و گرفتارى و مشقّت اين دنيا خلاص گرديد، و با فرشتگان ابرار مأنوس و بدرگاه حضرت جبّار مجاور گشت، درود و صلوات خدا بر پدرم، كه نبى و امين او بر وحى بود، و برگزيده و منتخب او از تمام خلق، سلام و رحمت و بركات خداوند بر او باد!.
سپس حضرت زهرا عليها السّلام رو به جماعت كرده و فرمود: اى مهاجر و انصار شما بندگان خدا و بپا دارنده احكام و اوامر و نواهى او هستيد، شما حامل پيامها و سخنان پيامبر بسوى مردم و امّت ديگريد، بايد كه شما در مقام حفظ ودايع و حقائق الهى و دين مقدّس اسلام تمام كوشش و امانت خود را داشته باشيد. اين را بدانيد كه رسول خدا در بين شما امانتى بس بزرگ و وديعه بس با عظمتى را باقى نهاده است، و آن كتاب ناطق و قرآن صادق و نور ساطع و پرتو درخشان است كه مجموعه حقائق و قوانين و حجّتهاى الهى در اين كتاب واضح و روشن گرديده است. و شما در صورت عمل به اين كتاب آسمانى به آخرين درجه سعادت و ترقّى رسيده و از تيرگيهاى جهالت و گمراهى و گرفتارى نجات يافته و مورد غبطه امّتهاى ديگر قرار خواهيد گرفت. و اين را بدانيد كه در اين قرآن وظائف زندگى و حدود و دستورات انفرادى و اجتماعى شما مردم درج گرديده و حجج و بيّنات و براهين حقّ و حقايق و احكام الهى در آن منقوش است، و متوجّه اين مطلب
الاحتجاج-ترجمه جعفرى، ج1، ص: 230
باشيد كه تكاليف الهى و قوانين دينى تنها براى خوشبختى و سعادت شما مردم است.
خداوند ايمان را براى تطهير قلوب شما از آلودگى شرك قرار داده، و اداى نماز را براى دورى از كبر، و پرداخت زكات را براى پاكى جان و بركت رزق و روزى، و روزه را براى تثبيت اخلاص، و اداى حجّ را براى بر پا داشتن دين، و عدل و انصاف را براى نظم اجتماع و حفظ روح مساوات، و لزوم اطاعت و امامت ما را موجب امان از تفرقه و جدائى مؤمنان، و جهاد را موجب عزّت اسلام و خوارى كفّار و منافقان، و صبر را پايه خوشبختى و وسيله نيل به هدف، و امر به معروف را براى صلاح همگانى، و نيكى به پدر و مادر را براى مصون ماندن از عذاب الهى، و صله رحم را براى طولانى شدن عمر و تكثير ياران، و قصاص را براى محفوظ ماندن جان مردم، و اداى نذر را براى جلب مغفرت و رحمت حقّ، و رعايت وزن وكيل را براى اجتناب از كم فروشى، و ممنوعيّت شرب خمر را براى دورى از پليدى، و خوددارى از فحّاشى و دشنام را براى مصونيت از لعنت مردمان، و دزدى نكردن را براى حفظ عفّت و پاكدامنى قرار داده است، و خداوند براى اين شرك را حرام نمود تا همه با اخلاص او را بپرستند، پس تقواى الهى را بخوبى رعايت كرده بگونهاى كه از اين سرا با حال تسليم خارج شويد، پس خدا را در اوامر و نواهيش اطاعت نمائيد،
الاحتجاج-ترجمه جعفرى، ج1، ص: 231
زيرا در ميان بندگان تنها دانشمندانند كه در برابر خدا خاشعند.
پس فرمود: اى مردم آگاه باشيد كه من فاطمه و پدرم محمّد است، گفتارم تماما يك نواخت از سر صدق بوده و از غلط و نادرستى بدور است، از من هرگز كلام بيجا و كردار بىربط سر نمىزند، لَقَدْ جاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ ما عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنِينَ رَؤُفٌ رَحِيمٌ، اين رسولى كه از جانب خدا آمده اگر تحقيق كنيد پدر من بود نه شما، و در عقد اخوّت پسر عموى من بود نه شما، چه نسبت نيكويى ميان آن دو است! آن رسول گرامى پيوسته ابلاغ رسالت نموده و تنذير فرمود، و هميشه با عقيده مشركان مخالف بوده و با كردارشان مبارزه مىكرد و از روى حكمت نيكو به راه پروردگارش مىخواند، بتهايشان را شكست و سران كفر را سركوب كرد، تا سرانجام اجتماعشان پراكنده شد و عقبنشينى كردند، تا اينكه صبح حقيقت طلوع كرد و پيشواى دين زبان گشود و تفالههاى شياطين دم فرو بسته، و سران اهل نفاق به هلاكت رسيده، و كافران نابود شدند، و زبان شما با جمعى كه منوّر و عفيف بودند به كلمه اخلاص گويا شد [همانها كه آيه تطهير در بارهاشان نازل شد]، حال اينكه پيش از اين كنار آتش سوزان گرفتار و دربند بوده و يك طعمه بيش نبوديد، و در زير چنگال ديگران هيچ اختيار و قدرتى نداشته و در زير پاى دشمن بوديد. آب كثيف و طعامهاى پست مىخورديد،
الاحتجاج-ترجمه جعفرى، ج1، ص: 232
ذليل و خوار بوديد، و با اينكه هيچ روزنه اميدى بر جاى نگذاشته بوديد و اشخاص كينهتوز و نادان دائما توطئه مىكردند، باز مشمول رحمت خداوند شده و شما را توسّط پيغمبر خود از اين همه پستى و هلاكت نجات بخشيد، و هر چه شعله آتش جنگ و خلاف را مىتافتند خداوند خاموشش مىكرد. و هر گاه شيطان شاخ خود را بيرون مىكرد يا توسّط گروهى از مشركان زبان بغض و عداوت خود را مىگشود برادر او علىّ بن ابى طالب را براى مقابله و دفع آنها اعزام مىفرمود، و او (حضرت علىّ عليه السّلام) از هيچ كدام از آن مأموريتها بىنتيجه باز نمىگشت و بال و پر دشمن را زير پاى خود گذاشته و شعلههاى آتش مخالفين را با شمشير خود خاموش مىساخت، و با خلوص نيّت و فقط براى خدا تحمّل آن سختىها را كرده و نهايت كوشش را مىنمود، وى نزديكترين مردم به پيامبر و آقا و سرور اولياء اللَّه بود، او پيوسته آماده به خدمت و خيرخواه؛ جدّى و پرتلاش بود، و در راه خدا سخن هيچ ملامتگرى در او اثرى نداشت، و شما در آن روزگار در كمال رفاه و آسايش بسر برده و در كمال امنيّت در باغهاى خود لميده، و پيوسته در انتظار آن بوديد كه حوادث بد و جريانهاى ناملايم شامل حال ما خانواده گردد، آرى شما هنگام يورش دشمن فرار كرده و از جنگ گريزان بوديد.
اكنون كه خداى تعالى پيامبر خود را به سراى انبيا و برگزيدگان خود نقل مكان
الاحتجاج-ترجمه جعفرى، ج1، ص: 233
فرمود؛ ميانتان كينههاى باطنى ظاهر گشت و جامه دين كهنه و بىرونق شد، و گمراه بىزبان به سخن آمد و فرد بىنام و نشان معروف گشت، و سركرده اهل باطل صداى زشت خويش بلند نمود، و قدم به ساحت شما نهاد، و شيطان با نيرنگ و فريب شما را تحريك كرد و پاسخ مثبت شنيد و شما را گول خورده ديد و براى اوامر خود آماده به خدمت يافت، و شما را به خشم آورد و به هدف خود رسيد، و شما اعتدال عمل را از دست داده و گمراه شديد.
الحال زمانى نگذشته دامنه جراحت گسترش يافته و گويى ناعلاج شده، و هنوز جسم شريف پيامبر در قبر مستقرّ نشده بود كه حريصانه آشوب كرديد و اعمال خود را جلوگير از فتنه مىپنداشتيد، بدانيد كه اين مردم هنگام امتحان باختند و جايگاه مردم كافر جهنّم است، اين اعمال از شما بدور است و جاى چه عجب است، و چگونه دروغ مىگوئيد؟ در حالى كه كتاب خدا در ميان شما است، قرآنى كه ظاهر و احكامش روشن و حقايق آن آشكار و نواهى آن واضح و اوامرش صريح است، آيا كلام خدا را پشت سر انداختيد؟ يا از آن اعراض كردهايد؟ چه تبديل بدى كردند ستمگران، و هر كس جز اسلام را پيروى كند از او پذيرفته نخواهد شد و در سراى آخرت از زيانكاران خواهد گشت. سپس آنقدر صبر نكرديد كه بحران و جوش اين مصيبت فروكش كند و خروش
الاحتجاج-ترجمه جعفرى، ج1، ص: 234
آن آرام گيرد، و بلافاصله اقدام به دامن زدن و افروختن آتش كرديد، و شرارههاى فساد مردم را شعلهور ساختيد، و دعوت شيطان را اجابت نموده و گمراه شديد، و انوار دين مبين حقّ را خاموش، و احكام و سنّتهاى رسول خدا را ترك نموديد، شما به بهانههاى واهى اهداف شوم خود را به اجرا گذاشته و در واقع به اهل بيت پيامبر خيانت و ستم نموده و هر چه خواستيد كرديد، و ما در مقابل شما صبر مىكنيم، همچون صبر در برابر تيزى و برش كارد و طعنه نيزهها، و حال شما مىپنداريد كه مرا هيچ ارثى نيست، مگر از احكام جاهليّت پيروى مىكنيد؟ حال اينكه در نزد اهل يقين هيچ حكمى بهتر از حكم خدا نيست، مگر فهم نداريد؟ آرى حقيقت آن بر شما چون روز روشن است كه من دخت پيامبرم.
اى مسلمانان، آيا شايسته است كه من از ارث خود محروم باشم؟ اى پسر أبو قحافه آيا در قرآن است كه تو از پدر ارث برى و من نه؟ به تحقيق از نزد خود حكم تازه و دروغى در آوردى؟ مگر كتاب خدا را عمدا ترك كرده و احكام آن را پشت سر انداختى؟
خداوند در قرآن مىفرمايد: «و سليمان از داود ارث برد- نمل: 16»، و نيز در نقل ماجراى [تولّد] يحيى عليه السّلام مىفرمايد: « [زكريّا گفت: خدايا] از سر احسان به من پسرى عطا فرما كه پس از من متولّى امور و وارث من و آل يعقوب باشد- مريم: 5»، و نيز فرمود: «صاحبان قرابت و خويشاوندان برخى از آنان بر برخى ديگر اولويّت دارند-
الاحتجاج-ترجمه جعفرى، ج1، ص: 235
انفال: 75» و باز فرمود: «حكم خداوند در باره ارث اولاد شما اين است كه نصيب يك مرد دو برابر زن باشد- نساء: 11»، و نيز فرموده: « [براى شما مقرّر شده كه هنگام نزديك شدن زمان مرگ] اگر مالى از خود باقى گذارديد بايد براى پدر و مادر و خويشاوندان خود وصيّت نمائيد، اين از جمله حقوقى است كه بايد اهل تقوا رعايت كنند- بقره: 180».
و شما پنداشتهايد مرا نصيب وارثى از پدرم نبوده و هيچ قرابتى ميان ما نيست؟! آيا آيات قرآن عموم شما را شامل مىشود ولى پدر من از آن خارج است؟! نكند شما گمان بردهايد كه من و پدرم از يك آئين نبوده و از هم ارث نمىبريم؟! مگر شما از پدر و پسر عمويم به عموم و خصوص آيات قرآن داناتريد؟! سپس به أبو بكر گفت: امروز فدك را از ما ستاندى، و هر چند كه هيچ مخالفى ندارى ولى بدان كه در روز حشر خداوند حاكم است، و چه خوب حاكمى است! و پيشواى ما محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و وعدهگاه ما قيامت خواهد بود. و در آن روز اهل باطل در ضرر و زيانند، و ندامت سودشان نبخشد، و براى هر خبرى موعدى است و شما در نهايت خواهيد فهميد چه كسى عذاب خواركننده و دائمى شود.
سپس آن حضرت عليها السّلام رو به انصار نموده و فرمود: اى گروه بزرگان و اى بازوان تواناى ملّت، و اى نگهداران دين، اين چه رفتار سست و سبكى است كه ظالمانه در حقّ من روا داشتهايد؟ مگر پدرم؛ رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله نفرموده بود:
الاحتجاج-ترجمه جعفرى، ج1، ص: 236
«مراعات هر شخصى در احترام به فرزندان اوست»؟ چه با شتاب خلاف آن عمل كرديد، هر چند اين امر قابل پيشبينى بود، با اينكه شما براى احقاق حقوق من قادر و توانائيد، پنداشتهايد كه رسول خدا از ميان رفت و ما رها گشتيم؟ آه كه فوت او چه حادثه بزرگ و پيشآمد عظيمى بود، شكافى وسيع پديد نمود و همه چيز را بهم ريخت و از فقد او زمين تيره شد و خورشيد و ماه گرفت، و تمام ستارگان از هم پاشيدند، و كشتى آرزو به گل نشست، و كوهها خاشع شدند، و در پى وفات او حريمها زير پا گذارده شد و حرمتها ريخت، و بخدا سوگند كه اين فاجعهاى عظيم و پيش آمدى بزرگ و بىمانند بود آرى اين قضاء حتمى و حكم قطعى خداوند بود كه در قرآن از طريق وحى به پيامبر- همچون ديگر انبيا- به چندين طريق شما را از فاجعه خبر داده بود كه: «و محمّد فقط رسولى است همچون ديگر رسولان، اگر بميرد يا كشته شود از راه حقّ منحرف شده و به پشت سر خودتان برمىگرديد [اين را بدانيد] و هر كه رو به قهقرى بر گردد ضررى به خداوند نخواهد داشت، و خداوند آن كسانى را كه به نعمتها و الطاف الهى متوجّه باشند؛ پاداشى نيكو مىدهد- آل عمران: 144».
اى گروه انصار، شما حاضر و ناظر باشيد و ميراث پدر من مورد دستبرد ديگران واقع گردد؟! شما مشمول دعوت من گشته و در معرض امتحان و آزمايشيد، حال اينكه
الاحتجاج-ترجمه جعفرى، ج1، ص: 237
شما برخوردار از سلاح و تجهيزات جنگى بوده و معروف به اهل خير و صلاح و نيكوكارى هستيد، چه شده كه اكنون دعوت مرا شنيده و ياريم نمىكنيد؟! و نالهام را مىشنويد و به فريادم نمىرسيد؟! با اينكه شما در گذشته به تلاش و شجاعت و نبرد و تحمّل سختيها و استقامت شناخته شده و آن گروه منتخب مخصوص ما اهل بيت بوديد؟! شما با اعراب جاهلى به جنگ پرداخته و در اين راه هر سختى و مشقّت را به جان خريديد، و با طوائف مختلف مبارزه كرديد و با دليرانشان به جدال پرداختيد، و پيوسته گوش به فرمان ما اهل بيت بوديد، و مشتاقانه اوامر ما را اجرا مىكرديد، تا اينكه عاقبت نظم جامع اسلام برقرار گرديد، و خيرات روزگار تراوش نمود، و مشركان سر تسليم فرود آوردند، و تظاهر دروغ و باطل آرام شد، و شعلههاى كفر خاموش گشت، و هرج و مرج خاتمه يافت، و نظام دين محكم شد، چرا پس از روشنى حقيقت حيران شديد؟
و پس از اظهار آن پنهان مىداريد؟ و بعد از پيشروى عقبنشينى كرديد؟ و پس از ايمان به شرك افتاديد؟ واى بر شما كه مانند آن گروهى هستيد كه عهد خود را شكستند، و آهنگ بيرون كردن پيامبر را نمودند، و آنان بودند كه نخستين بار [دشمنى و پيكار با شما را] آغاز كردند؟ آيا از آنان مىترسيد؟ و خدا سزاوارتر است كه از او بترسيد، اگر مؤمنيد.
الاحتجاج-ترجمه جعفرى، ج1، ص: 238
آرى مىبينم كه شما ميل به رفاه و آسايش دنيا نموده و دست از آنكه شايسته توليت و امامت است برداشتهايد، و خود را از مسئوليّت تكاليف و حدود و وظائف دينى رها نموده و آزاد ساختيد، و هر آنچه ديده و شنيده و مىدانستيد را بدور انداختيد، حال اينكه اگر شما و اهل زمين كافر شوند، براستى كه خداوند بىنياز و ستوده است.
آرى من با كمال دقّت و معرفت شما را از آن ضلالت و خذلان و تيرگى كه ظاهر و باطن شما را فرا گرفته است آگاه ساختم، و ناخواسته لبريز جان شد، و شور و خشمى به بيرون جهيد، و طاقتم طاق شد، و حبس آن نتوانستم، و پيشگيرانه بر زبانم آمد[1]، اكنون بگيريد و ببريد اين شترى كه به ناحقّ غصب نموديد و اين دابّه خلافت و فدك را مأخوذ داريد او را رام و منقاد خود شماريد و به آسودگى سوار شويد، امّا بدانيد كه پاى اين دابّه مجروح و پشت او زخم دارد، حمل آن عار؛ و ننگ آن باقى و برقرار و به وسم و نشان خداوند تعالى داغدار و موسوم بودنش به ننگ هميشگى آشكار و پيوسته و متّصل به آتش غضب خداوندگار و كشاننده است راكب خود را به سوى آتشى كه شكافنده قلب فاجران و كفّار نابكار است همانا خداوند نگران است بدان چه ميكنيد و ميداند ظالمان به كجا ميروند و جاى ميگيرند.
______________________________
(1) حاصل اين كلام اين است كه: «اينكه از شما دادخواهى كرده و طلب يارى و اقامه حجّت نمودم نه به اميد يارى و كمك شما بود كه تنها براى تسلّى خاطر و آرامش دل و اتمام حجّت بوده تا فرداى قيامت مگوئيد: ما از اين مطلب خبر نداشتيم». (علّامه مجلسىّ رحمه اللَّه)
الاحتجاج-ترجمه جعفرى، ج1، ص: 239
من دخت پيغمبر شمايم كه برايتان بشير و نذير بود، و شما را به عذاب شديد بيم ميداد، پس آنچه كه مىتوانيد انجام دهيد، ما نيز انتقام خواهيم كشيد، حال شما منتظر آن روز باشيد، ما نيز منتظر آن روز هستيم.
أبو بكر گفت: اى دخت رسول خدا، بىشكّ پدرت پيوسته با مؤمنين مهربان و كريم و بىنهايت مشفق و رحيم بود، و بر كافران سختگير و چون عذابى شديد بود، بر همگان روشن است كه رسول خدا تنها پدر شما بوده، و افتخار برادرى با او فقط متعلّق به شوهر تو است، همو كه از ميان همگان به دوستى و رفاقت خويش برگزيد، و او نيز در هر كار سخت و مشكلى او را يارى نمود، فقط افراد خوشبخت شما را دوست مىدارند، و تنها افراد بدبخت به شما بغض مىورزند. زيرا شما عترت طاهره و نجيبان برگزيدهايد، راهنماى ما بر خير و راه ما منتهى به بهشت است. و تو اى بهترين زنان، و دخت بهترين انبياء، در كلامت صادقى و از جهت عقل و كمال خرد و فهم مقدّم هستى، كسى را نشايد كه قول تو را ردّ نموده و حقّ تو را تصاحب كند، بخدا سوگند من از رأى پيامبر تجاوز نكرده، و بر خلاف فرمايش او رفتار نمىكنم، و البتّه راهنماى قوم به آنان دروغ نمىگويد، و من خدا را شاهد مىگيرم و همان مرا بس كه خود از رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله شنيدم كه مىفرمود: ما جماعت پيغمبران هيچ طلا و نقره و زمين و مالى را از خود به ارث نمىگذاريم، و ميراث ما فقط علم
الاحتجاج-ترجمه جعفرى، ج1، ص: 240
و حكمت و كتاب و نبوّت است، و آنچه از متاع دنيا از ما باقى بماند در اختيار كسى است كه پس من از ولايت امور را بر عهده مىگيرد، و او هر طور كه صلاح بداند در آن تصرّف كند»، و ما نيز آنچه تصرّف نموديم در راه تهيّه وسائل و اسباب جنگ از اسلحه و چارپايان مصرف خواهيم كرد، تا مسلمين نيرو و عظمت پيدا كرده و در جنگ با كفّار و مخالفين پيروز شوند، و اين اجماع مسلمين است و استبداد رأى من نيست، و اين تمام ماجرا است، اينك فدك در پيش ما حاضر و در اختيار تو است، نه قصد قبض آن را داشته و نه از شما پنهان نمايم، و تو بانو و سرور زنان امّت پدرت مىباشى، و مادر گرامى فرزندان پيامبرى، و قصد تصاحب هيچ مالى از شما را نداريم، و منكر مقام تو از جهت پدران و اولاد نيستيم، و حكم و امر تو در آنچه تصاحب نمودهايم نافذ است، ولى آيا من مىتوانم مخالف دستور پدرت رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله رفتار كنم؟! حضرت فاطمه عليها السّلام فرمود: سبحان اللَّه! هرگز پدرم رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله از كتاب خدا و احكام آن نه منصرف بود و نه مخالف، بلكه تنها بر اساس احكام و سورههاى آن رفتار مىكرد، آيا شما باهم توطئه كرده و براى اين حيله بهانه و علّتى مىتراشيد؟ همان گونه كه در زمان حيات آن رسول گرامى نيز به او سخنان ناروا نسبت مىداديد! اين قرآن است كه با صدايى بلند و رسا و صريح و عادلانه مىفرمايد: « [زكريّا
الاحتجاج-ترجمه جعفرى، ج1، ص: 241
گفت: خدايا از سر احسان به من پسرى عطا فرما كه پس از من] متولّى امور و وارث من و آل يعقوب باشد- مريم: 5» و «و سليمان از داود ارث برد- نمل: 16»، و خداوند در قرآن تا حدّى توزيع و توريث و قسط و قانون فرايض طبقات وارث را بيان فرموده است، كه موردى براى ترديد و اشتباه باقى نمانده است، حاشا! شماها در اين امر از تمايلات نفسانى خود پيروى نمودهايد و ما جز صبر چاره ديگرى نداريم، وَ اللَّهُ الْمُسْتَعانُ عَلى ما تَصِفُونَ.
أبو بكر گفت: تمام سخنان خدا و رسول راست و حقّ است، و تو نيز اى دخت پيامبر راست مىگويى، تو معدن علم و جايگاه هدايت و رحمتى، تو پايه و اساس دين و حجّت حقّى، من هرگز سخن تو را ردّ نكرده و منكر كلام تو نيستم، ولى من بىهيچ عناد و استبداد و ستيزهاى هر چه گفتم با رأى نظر همين جماعت حاضر مسلمان بود و با مشورت ايشان انجام دادم، و ايشان همگى شاهدند.
حضرت زهرا عليها السّلام رو به جانب مردم نموده و فرمود:
اى جماعت مسلمين كه عجولانه مبادرت به انتخاب امرى باطل و ناصواب نموديد، آيا پيرامون آيات قرآن هيچ تدبّر و تأمّل نمىكنيد، يا اينكه دلهاى شما در حجاب و پوشيده شده، نه اين طور نيست بلكه بدى كردار و اعمالتان بر دلهاى شما غالب گرديد
الاحتجاج-ترجمه جعفرى، ج1، ص: 242
و توان شنيدن و ديدن را از گوش و چشم شما گرفت، و چه بد تأويل نموديد و چه راه زشتى را پيش گرفتيد و بدتر از همه آن وجهى است كه به سبب آن حقّ ديگران را غصب كرديد، سوگند به خداوند كه چون پرده از برابر ديدگان شما برداشته شود منظره بسيار هولناكى را خواهيد ديد، سپس اين آيه را قرائت نمود كه:
و بدا لكم من ربّكم ما لم تكونوا تحتسبون، وَ خَسِرَ هُنالِكَ الْمُبْطِلُونَ
. آنگاه رو به قبر شريف پيامبر نموده و اين مرثيه را سرود: (1) پس از تو اخبار و اكاذيبى منتشر شد كه اگر شما حاضر بودى كار مردم تا اين حدّ سخت نمىشد، (2) ما تو را از دست داديم همچون زمينى كه بارانى نافع را از دست دهد، قوم تو به اختلاف افتادند، پس تو خود شاهد امور ايشان باش، (3) هر يك از خويشان او داراى احترام و منزلتند، و نزد خدا آن گرامىتر است كه به او نزديكتر، (4) گروهى از مردم آنچه در سينهها [از حقد و كينه] داشتند به ما نماياندند، آنگه كه تو درگذشتى و خاكها ميان ما و شما حائل شد، (5) گروهى از مردمان نسبت به ما روى ترش كرده و مقام ما را كوچك و سبك شمردند، چون از ميان ما غايب شدى امروز ما مورد غضب و خشم واقع شديم،
الاحتجاج-ترجمه جعفرى، ج1، ص: 243
(6) تو همچون ماه شب چارده و نورى بودى كه از تو بهرهمند مىشدند، و بر تو از جانب خداوند عزيز آيات نازل مىشد، (7) در گذشته فرشته وحى جبريل با آيات خدا مونس ما اهل بيت بود، چون از ميان ما رفتى او نيز غايب شده و تمام خوبيها از ما پوشيده شد، (8) اى كاش مرگ پيش از تو سراغ ما مىآمد، وقتى شما از اين دنيا رحلت نموده و ميان ما و شما حائل شد، (9) به ما مصيبتى رسيده كه به هيچ فرد اندوهناكى از عرب و عجم نرسيده بود.
سپس آن حضرت عليها السّلام به منزل بازگشت در حالى كه حضرت امير عليه السّلام در انتظار مراجعت و درخشش سيماى مبارك او بود، چون در خانه قرار يافت؛ از شدّت تأثّر شروع به ملامت حضرت امير عليه السّلام كرده و فرمود:
اى فرزند أبو طالب، چرا همچون كودك در جنين پنهان شده و مانند افراد تهمتزده در كنج خانه نشستهاى؟ تو كسى بودى كه شاهپرهاى بازها را درهم مىشكستى، چطور شده كه اكنون از پر و بال مرغان ناتوان فرو ماندهاى؟! اين فرزند أبو قحافه، هديّه پدر و قوت و معيشت فرزندانم را به ظلم ستانده، و در مخالفت با من به سختى مىكوشد، و جسورانه مجادله مىكند، آنچنان كه جماعت انصار دست از يارى من برداشته و مهاجرين رشته دوستى را گسسته،
الاحتجاج-ترجمه جعفرى، ج1، ص: 244
و همه تنهايم گذاشتهاند، نه مدافعى دارم و نه مانعى، از خانه با دلى آكنده از خشم خارج شدم و در نهايت خوارى بازگشتم، آرى آن روزى شكست خوردى كه تندى و خشونت خود را ضايع نمودى، آرى روزگارى در شكار گرگان بوده و پاره مىكردى، و حال خاكنشينى را اختيار نمودهاى!! نه پاسخ گويندهاى را مىدهى، و نه سخن ياوهاى را ممنوع مىسازى، من نيز ديگر هر چارهاى را از كف دادهام، اى كاش پيش از اين خوارى مرده بودم، عذرخواه من در تمام اين حرفها كه با تو گفتم و كم حرمتى كه صادر شد همانا خداى من است، چه مرا وابگذارى و يا حمايت نمايى! واى بر من در هر طلوع آفتاب! تكيهگاهم از دنيا رفت، و بازويم ناتوان شد، شكايت نزد پدر مىبرم! و از خداوند دادخواهى مىكنم! خدايا! نيرو و قدرت تو از همه افزونتر؛ و عذاب و نكال تو از همه شديدتر است!.
آنگاه مولاى متّقيان از در تسليت به آن حضرت عليهما السّلام گفت: اى دختر بهترين انبياء بر تو هيچ ويل و واى مباد! كه ويل و واى براى دشمن بدخواه تو است! اى دختر برگزيده عالميان و يادگار آخر الزّمان، غم و اندوه خود فرو نشان، و بدان كه من هرگز در دينم سستى نكرده و از حدّ توانم خارج نشدهام، اگر مقصود شما روزى به قدر كفاف است كه آن را خداوند ضمانت فرموده، و او ضامنى استوار و امين است، و آنچه براى تو مهيّا و آماده
الاحتجاج-ترجمه جعفرى، ج1، ص: 245
فرموده برتر از آن است كه از شما به غارت رفته، پس كار را به خدا واگذار!.
پس حضرت زهرا عليها السّلام آرام گشته و عرض كرد: خدا مرا كافى است و او بهترين وكيل است، و ديگر چيزى نگفت.
الاحتجاج-ترجمه جعفرى، ج1، ص: 246
50- و سويد بن غفله گفت: چون بانوى ما حضرت فاطمه عليها السّلام به بستر بيمارى افتاد- همان بيمارى كه منجر به فوت آن حضرت گشت-، زنان انصار و مهاجرين براى عيادت به خدمت او رسيده و گفتند: با اين بيمارى چگونه شب را به صبح آوردى اى دخت پيامبر؟
حضرت زهرا عليها السّلام نيز پس از حمد الهى و صلوات بر پدرش فرمود:
به خدا سوگند در حالى شب را به صبح رساندم كه از دنياى شما ناراضى، و از مردان شما بيزارم، آنان را پس از امتحان دور انداخته، و پس از مشاهده نيّات سوء و رفتارهاى ناهنجارشان از همه آنان كنارهگيرى نمودم! [سپس گمراه شدن پس از هدايت را به باد انتقاد گرفته و فرمود:] قبيح و زشت باد آن شكافهاى شمشير [كه در جهاد راه خدا ايجاد شد]، و هر كار لهوى پس از كارى جدّى، و آن سنگ خوردنها از كفّار و آزار نيزه! و نتيجهاش اين خطاى در رأى و سستى نظر! چه كار بدى مرتكب شدند! كه غضب الهى براى ايشان مهيّا و تا ابد در جهنّم خواهند ماند!.
البتّه من ايشان را به راه حقّ خواندم و متوجّه سنگينى آن نموده و همه چيز را بر آنان ظاهر نمودم. رويشان بخاك باد! مرگ بر آنان! لعنت بر قوم ستمكار!.
الاحتجاج-ترجمه جعفرى، ج1، ص: 247
واى بر اين امّت! چه چيز آنان را از: ستونهاى استوار رسالت و اساس نبوّت و راهنمايى؛ و مهبط فرشته وحى، و دانا به تمام امور دنيا و آخرت، گمراه ساخت؟ آگاه باشيد كه اين انحراف خسران مبين است. چرا اين گونه أبو الحسن را عقوبت كردند؟! به خدا سوگند كه اين مجازات (خذلان و تنهاگذارن آن حضرت) فقط بخاطر ترس از شمشير او و كمى ملاحظه در اجراى حقّ، و سختى و شدّت جنگ او، و شجاعت كارزار، و بىمهابا بودن او در اجراى فرامين الهى بود، و به خدا سوگند اگر تمام امّت از راه سعادت منحرف شده و از پذيرش راه روشن امتناع مىكردند، [علىّ] همه آنان را به راه آورده و آرام آرام و صحيح و سالم به سعادت و خوشبختى مىكشاند، كه نه خود خسته شود و نه ايشان ملول، و در نهايت آنان را به سرچشمهاى با آبى گوارا و مطلوب و عارى از هر خس و خاشاك مىبرد، و ايشان را از آن سيراب باز ميگرداند و در خفا و آشكاراشان را نصيحت مىنمود در حالى كه خود آن حضرت از غناى آنها بهره نمىبرد و از دنياى ايشان براى خود چيزى ذخيره نمىفرمود مگر باندازه شربت آبى كه تشنه خود را سيراب كند و اندكى از طعام كه گرسنه بدان سدّ جوع نمايد، و در آن وقت زاهد از راغب و راستگو از دروغگو تميز داده و شناخته ميشد، «اگر مردم قرى و دهات ايمان مىآوردند و پرهيزگارى ميكردند هر آينه درهاى آسمان را به رحمت و بركت بروى ايشان باز
الاحتجاج-ترجمه جعفرى، ج1، ص: 248
ميكرديم و زمين را رخصت مىداديم تاخير و بركات خود را برون اندازد، و لكن چون مردم تكذيب آيات الهى كردند و به اعمال زشت پرداختند ما هم بر ايشان تنگ گرفتيم و به سبب كردار قبيح و عصيان ايشان را معاقب و مأخوذ داشتيم- اعراف: 96» و كسانى كه از اين جماعت مرتكب ظلم و ستم شدند بزودى جزاى اعمال بدشان به آنان مىرسد، چه آنان از تحت قدرت و نفوذ ما خارج نيستند و ما از گرفتنشان عاجز نيستيم.
آهاى همگى گوش كنيد! زودا كه روزگار عجائب خود را به شما نمايش دهد! و اگر متعجّب شديد اين از عجيب بودن گفتارشان است! اى كاش مىدانستم كه اين مردم به چه بناى بلندى تكيه كرده، و متمسّك چه دستگيرهاى شده، و هتك حرمت چه ذرّيّهاى را نموده و ايشان را مقهور و مغلوب ساختهاند، بد مولايى است مولايشان و بد دوستى است دوستشان، و ظالمان مبادلهاى بسيار بد كردند [كه أمير المؤمنين را خانهنشين كردند] درد را دوا، و مرض را شفا، و گلخن را گلشن، و ظلمت را نور، و سياهچال را كوه طور پنداشتند، بخاك ماليده باد بينىهاى گروهى كه گمان مىكنند كه كار نيكو مىكنند، آگاه باشيد كه آنان مفسدانند و لكن خودشان نمىدانند، واى بر آنان آيا آنكه به سوى حقّ راهنمائى مىكنيد به تبعيّت و پيروى شايستهتر است يا آنكه به حقّ راه نمىنمايد و خود نيز نيازمند هدايت است؟ شما را چه مىشود؟ چگونه حكم مىكنيد؟
الاحتجاج-ترجمه جعفرى، ج1، ص: 249
بجانم قسم كه اين افعال شما حامل گشت، پس منتظر باشيد تا مدّت حمل منقضى شود، پس از آن نتيجه باز آورد! اكنون خون تازه خواهيد دوشيد و اوانى شما از هر قاتل سرشار خواهد شد، در آن زمان ضرر جاهل و سود عاقل آشكار شود و آنجا را اندوخته پيشينيان باشد بر اخلاق ميراث رسد، پس ساكن كنيد قلب خود را و آرام دهيد نفوس خويش را، و مهيّا شويد از براى حوادث و فتنهها و مصيبتها! و خود را به شمشير قاطع و دواهى مهلك و استبداد ستمكاران بشارت دهيد! بىشكّ منافع شما نابود و مزارعتان محصود و بهره شما افسوس و دريغ خواهد بود، زودا كه گريبان ندامت بدريد و هيچ نمىدانيد به كجا اندر افتاديد، بىگمان كوركورانه در ظلمت خانه ضلالت اسير و در چاه جهالت دستگير گشتيد، چگونه شما را ملزم كنيم به سوى راه هدايت و حال آنكه از شنيدن كلمات ما كراهت داريد؟! سويد بن غفله گويد: زنان مهاجر و انصار تمام فرمايشات حضرت فاطمه عليها السّلام را به سمع مردان خود رساندند، و سران مهاجر و انصار با شنيدن اين سخنان به جانب آن حضرت شتافته و گفتند: اى بانوى زنان جهان، اگر علىّ بن ابى طالب پيش از آنكه ما با
الاحتجاج-ترجمه جعفرى، ج1، ص: 250
أبو بكر بيعت كنيم و پيمان متابعت محكم كنيم؛ حاضر مىشد و اين سخنان مىفرمود هرگز سر از طاعت او بيرون نمىكرديم!.
حضرت فاطمه عليها السّلام فرمود: از من دور شويد! پس از اتمام حجّت بر شما ديگر جايى براى عذر و بهانه شما نيست، و هيچ چيز چاره تقصير و كوتاهى شما نكند.
[1] ( 1) حاصل اين كلام اين است كه:« اينكه از شما دادخواهى كرده و طلب يارى و اقامه حجّت نمودم نه به اميديارى و كمك شما بود كه تنها براى تسلّى خاطر و آرامش دل و اتمام حجّت بوده تا فرداى قيامت مگوئيد: ما از اين مطلب خبر نداشتيم».( علّامه مجلسىّ رحمه اللَّه)
نام كتاب: الاحتجاج- ترجمه جعفرى
نويسنده: ابو منصور طبرسى- ترجمه از بهزاد جعفرى
تاريخ وفات مؤلف: 548 ق
موضوع: اعتقادى روايى
زبان: فارسى
تعداد جلد: 2
ناشر: انتشارات اسلاميه
مكان چاپ: تهران
سال چاپ: 1381 ش
نوبت چاپ: اول